حضرت یوسف (ع) با عزیز مصر که به بتپرستی مشغول بود، مبارزه کرد و او را به پرستش خدای یکتا دعوت نمود. این داستان در سوره یوسف، آیات 21 تا 57 آمده است.
حضرت یوسف (ع) یکی از پیامبران بزرگ الهی بود که داستان زندگی او در قرآن کریم به تفصیل آمده است. داستان حضرت یوسف (ع) و عزیز مصر یکی از زیباترین و آموزندهترین داستانهای قرآنی است که در سوره یوسف، آیات ۲۱ تا ۵۷ آمده است.
فروش یوسف به عزیز مصر
پس از اینکه برادران حضرت یوسف (ع) او را به چاه انداختند، کاروانی او را پیدا کرد و به عنوان برده به مصر برد. در مصر، یوسف (ع) به عزیز مصر فروخته شد. عزیز مصر که نامش پوتیفار بود، یوسف را به خانه خود برد و به همسرش زلیخا سپرد. در سوره یوسف، آیه ۲۱ آمده است:
“وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ۚ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ” (یوسف: ۲۱)
وسوسه زلیخا
زلیخا، همسر عزیز مصر، شیفته زیبایی یوسف (ع) شد و تلاش کرد او را به گناه بکشاند. اما یوسف (ع) که به خداوند ایمان داشت، از این وسوسهها دوری کرد و به زلیخا گفت که از خدا بترسد. در سوره یوسف، آیات ۲۳ تا ۲۴ آمده است:
“وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ” (یوسف: ۲۳)
زندانی شدن یوسف (ع)
پس از اینکه یوسف (ع) از وسوسه زلیخا دوری کرد، زلیخا او را به خیانت متهم کرد و عزیز مصر نیز یوسف را به زندان انداخت. در زندان، یوسف (ع) با دو نفر از زندانیان دیگر آشنا شد و خوابهای آنها را تعبیر کرد. یکی از آنها آزاد شد و به خدمت پادشاه مصر درآمد. در سوره یوسف، آیات ۳۶ تا ۴۰ آمده است:
“وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ ۖ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا ۖ وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ ۖ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ” (یوسف: ۳۶)
تعبیر خواب پادشاه مصر
پس از مدتی، پادشاه مصر خوابی دید که هیچیک از مشاورانش قادر به تعبیر آن نبودند. زندانی آزاد شده که خوابش توسط یوسف (ع) تعبیر شده بود، یوسف را به پادشاه معرفی کرد. یوسف (ع) خواب پادشاه را تعبیر کرد و به او گفت که هفت سال فراوانی و سپس هفت سال قحطی در پیش است. پادشاه مصر تحت تأثیر حکمت و دانش یوسف (ع) قرار گرفت و او را از زندان آزاد کرد و به عنوان مشاور خود منصوب نمود. در سوره یوسف، آیات ۴۳ تا ۵۴ آمده است:
“وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ ۖ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ” (یوسف: ۴۳)
نتیجهگیری
داستان حضرت یوسف (ع) و عزیز مصر نمونهای از صبر، ایمان و حکمت است. حضرت یوسف (ع) با ایمان به خداوند و دوری از گناه، توانست از سختیها و مشکلات عبور کند و به مقام بالایی در مصر دست یابد. این داستان به ما یادآوری میکند که ایمان به خداوند و پیروی از دستورات او تنها راه نجات و رستگاری است. حضرت یوسف (ع) با حکمت و دانش خود توانست عزیز مصر و مردم مصر را از قحطی نجات دهد و به آنها نشان داد که تنها خداوند قادر مطلق است.